-
زندگی ... من ... خدا ...
چهارشنبه 29 تیرماه سال 1384 12:15
امروز خیلی دلم گرفته . نمی دونم چرا . نمی دونم چقدر . فقط می دونم خیلی خستم . خیلی خسته ! از همه . از خودم ُ از زندگی ُ از دیروز ُ از امروز ُ حتی فکر کردن به فردا هم من رو خسته میکنه . خیلی سخته که آدم فکر کنه به آخر رسیده . فکر کنه که دیگه هیچ امیدی به فرداها نداره . خیلی سخته که فکر کنی زندگیت بی فایده است و هیچ...
-
بنویسم یا ننویسم ....
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 14:40
بعد از مدتی امروز تصمیم گرفتم وبلاگ را آپدیت کنم . خیلی دلم می خواد بنویسم . بنویسم و هر چیزی که در دلم است به تصویر بکشم ولی افسوس که نوشتن کار هر کسی نیست . نمی دونم چطور می شه نوشت . چطور می شه با نوشتن به باور رسید . فقط دلم می خواد بنویسم . همین و بس .. گاهی اوقات با خودم فکر می کنم یک انسان چطور می تونه شعر بگه...
-
دلیل بودن ....
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 14:17
کاش می شناختمت !! و خدا آمده بود که ترا رویاند بین دستان پر از عاطفه ام اما تو یک بغل فاصله آوردی و دلیلی کم رنگ که گل یاس کبودت پژمرد گل یاس رفتنی است زندگی بی گل عشق شوره زاریست بزرگ پس تو هم عاشق شو!
-
خوب بودن را بیاموز ....
دوشنبه 20 تیرماه سال 1384 14:00
اینگونه باشیم ... درویشی این قصه را نقل می کرد : " یکی بود یکی نبود ، مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود . وقتی مُرد ، همه می گفتند به بهشت رفته است . آدم مهربانی مثل او ، حتماً به بهشت می رود . در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ی کیفیت فراگیر نرسیده بود و استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد !...
-
بی تو بودن ....
یکشنبه 12 تیرماه سال 1384 16:07
در اوج تنهاییهایم با من بودی در آن زمان که غبار دلتنگی ها سراسر وجودم را از آن خود ساخته بودند وقتی تو را دیدم حس کردم پای به زمینی نهاده ام که غربتی در آن نیست حس کردم آسمان با تمام خوبی هایش به تو خواهد باخت حس کردم تو را شناخته ام .. کاش می شناختمت ... کاش زندگی با تمام بی رحمی هایش کمی به من لبخند می زد . کاش......
-
غریبونه شکستم ... من اینجا تک وتنها ....
شنبه 11 تیرماه سال 1384 11:48
فکر می کنم در حصاری گرفتارم که رهایی از ان آرزویی است بس بزرگ ... می خواهم فریاد برآورم . می خواهم در اوج اسمان رهگذری باشم که گه گاهی نگاهی به زمین می دوزد . می خواهم بدانی تنهایم . تنهای تنها در این غربت سرا . کاش صدایم را بشنوی .. کاش باور کنی که بی تو نفس کشیدن برایم مشکل است ولی افسوس ... خداوندا می دانم .. می...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 10:18
« بنام معشوق حقیقی ٬ که وفایش ازلی و ابدی است » هر خزانی را بهاری است و هر بهاری را خزانی مرگ و زندگی چنان در هم تنیده اند که گیاه با خاک آنسان از هم جدایند که آسمان از زمین راستی چه چیز می تواند جاذبه ی خاک را بشکند و ما را از این سیاره ی کوچک معلق به بیکرانه ها ببرد ؟ به راستی که حقیقت زندگی عشق است و زندگی بدون عشق...
-
با تمام یکدلی تو بمان برای من ....
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 14:31
**** اشک در چشمان من طوفان غم دارد ولی ... خنده بر لب می زنم تا کس نداند درد من ...
-
کنفرانس ...
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 12:51
خبر دار شدم که این روزها کنفرانسی در رابطه با امور جوانان عزیز از طرف وزارت جوانان جمهوری اسلامی افغانستان و ارگان های ذیربط در خیمه های لویی جرگه برگزار میشود . اول از همه جا دارد از تمامی عزیزانی که در رابطه با امور جوانان افغانستان کمک کرده و به مسائل آن ها توجه می کنند سپاسگذاری کنم ... ولی گذشته از این سپاس ها...
-
شور بازار ....
دوشنبه 30 خردادماه سال 1384 12:12
به یاد می آورم یکی از دوستان خوبم همیشه از این سخن بودا تعریف می کرد .. هوشیاری طریقت جاودانگی است و جهل رهنمون مرگ است. آنهایی که هوشیارند و بیدار، هیچگاهی نمی میرند و آنهایی که غافل هستند و جاهل، دیر گاهی است که مرده اند. و می گفت بعد از شنیدن این سخن خیلی تحت تاثیر قرار گرفته . این یک جمله خیلی مسیرش را در زندگی...
-
درد من ...
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 17:27
درد من حصار برکه نیست درد زیستن با ماهیانی است که: فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است !
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 17:11
سردم است ... نمی دانم کجا هستم و به کجا خواهم رسید . فقط می دانم که آمده ام و باید بروم ، تا کجا نمی دانم...! من سردم است من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد... نگاه کن که در اینجا زمان چه وزنی دارد... چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری ؟ من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم من سردم است و می دانم که از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 17:00
تو می رفتی .. تو می رفتی .. و من در وحشت شبهای تنهایی .... و من در سکوت سهم گین جاده همانگونه که آمده بودم خواهم رفت ... ولی افسوس که دیگر امیدی به رسیدن ندارم . ... امیدم تو بودی ولی رفتی و با رفتنت همسفر خسته خود را در خم جاده های زندگی تنها نهادی ... با تو بدرود ای مسافر ... هجرت تو بی خطر باد!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 16:55
کس این کند که دل از یار خویش بردارد؟ مگر کسی که دل از سنگ سخت تر دارد هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود کجاست دختِ که با ما ره سفر دارد؟ گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر نه عاشق است که اندیشة خطر دارد نظر به روی تو انداختن حرام اش باد که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد.
-
با تو بدرود ای مسافر ...
یکشنبه 29 خردادماه سال 1384 16:38
تنها کسی که خوب مرا درک می کند روزی زادگاه من را ترک می کند ... به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیایید ... مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من ....
-
مهربانم ... روزت مبارک...
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 10:36
دیروز روز مادر بود . این روز را به تمام مادران تبریک می گویم . مادر زیباترین واژه ای است که در جهان خلقت می توان شنید . مادر یگانه موجودی است که معنی عشق را می فهمد . مادران نمودی از فرشته های آسمانی در زمین خاکی ما هستند . و فقط می توانم بگویم: مادرم روی مهت روح و روان است مرا...
-
عاقبت بند سفر پایم بست ...
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 18:00
وداع ... می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ نگاه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ای جلوه امید حال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند باد وصال ناله می لرزد...
-
و این هم یک عکس از دوران کودکی ....
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 17:42
-
بدون شرح...
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 17:35
تصاویری از احمد ظاهر ....
-
در پهنه " هنر " مرگ نقطه آغاز است ...
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 11:45
امروز بیست و ششمین سالگرد وفات هنرمندی است که نوای گرم صدایش هنوز هم دل های ما را نوازش می دهد . کسی که ثابت کرد هنرمند هرگز نمی میرد .کسی که به همه فهماند خاک حقیر تر از آن است که بتواند هنر را در خود دفن کند ..... نگاهی مختصر از آغاز تا ... احمدظاهر در بیست چهارم جوزای سال 1325 هجری خورشیدی در کابل تولد شد. پدرش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 11:34
دوستان عزیز، اینک دو پارچة دیگر از این شاعر توانا. دختـــرم مکـــن بازی، بازی اشکنـــک دارد بازی اشکنک دارد، ســـــر شکـــستنک دارد از لباس جانت هم یک نفس مــــشو غافل این لباس تو زنجیـــر آن یکـــی سگک دارد هم به زور خود برخیز هم به پای خود بشتاب رهـــــروش نمی گوینـــد هرکه روروک دارد گفته ای چرا...
-
تقدیم به شما ...
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 10:55
در این قسمت لازم می بینم پیروزی محصلان کشورمان در مسابقات بین المللی ریاضی که با به دست آوردن دو مدال طلا و دو نقره مقام اول را در بین ۲۳ کشور شرکت کننده به دست آوردند به تمامی شما تبریک بگم .... ( همیشه موفق باشید)
-
زنده باد کشورم ...
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 10:20
مردم افغانستان با وجود محرومیت ها و رنج هایی که در ادوار مختلف تاریخ متحمل شده اند از حرکت باز نمانده و توانسته اند استعدادهای خود را در زمینه های مختلف علم و ادب شکوفا سازند و نام افغانستان را همچون گذشته زنده و سربلند نگه دارند . این قسمت را اختصاص می دهم به مختصر بیوگرافی و شعر زیبایی از آقای کاظم کاظمی : کاظم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 14:51
***دوستان، این یکی عاشقانه ترین دو بیتی های که تا هنوز سر خورده ام نسیمی کز بُن آن کاکل آید مرا بهتر از بوی سنبل آید چو شب گیرم خیالت را در آغوش سحر از بسترم بوی گل آید ***و این یکی از بی باک ترین دوبیتی های عاشقانه به گردت گر حصار از سنگ سازند ره اش را چون دل من تنگ سازند شگافم قلعه را پیش تو آیم زمین را گر ز خونم...
-
تقدیم به بهترینم غزل ...
شنبه 21 خردادماه سال 1384 12:52
دوست خوبم .... راستش هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر دوستت داشته باشم . هیچ وقت فکر نمی کردم یه دیدار جزئی بتونه اینقدر من رو به خودت وابسته کنه . باور کن ! خیلی وقته خبری ازت ندارم . خیلی وقته که فکر می کنم چقدر از هم دور شدیم . خیلی وقته که فکر می کنم باز هم تنها شدم . نمی دونم چطور بهت بگم که خیلی برام عزیزی و همیشه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 خردادماه سال 1384 11:39
به تماشا سوگند و به آغاز کلام ... سلام ! آنکس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند ! این شعر زیبا رو تقدیم می کنم به همه شما دوستای خوبم ...... پشت دریاها قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی...